تاريخ : جمعه 28 تير 1392برچسب:, | 17:46 | نویسنده : mahdie |

دَم از بازی حکم میزنی!

دَم از حکم دل میزنی!

پس به زبان “قمار” برایت میگویم!

قمار زندگی را به کسی باختم که “تک” “دل” را با “خشت” برید!

باخت ِ زیبایی بود!

یاد گرفتم به دل ، “دل” نبندم!

یاد گرفتم از روی “دل” حکم نکنم!

دل را باید بُــر زد جایش سنگ ریخت که با خشت تک بــُری نکنند!



تاريخ : چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:, | 14:38 | نویسنده : mahdie |

شتبـــاه از مــن بــود...

پررنگ نوشته بودمت……

به ســـختی پـــاک مـیشـــوی!!


تاريخ : چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:, | 14:35 | نویسنده : mahdie |

قول داده اَم…

گاهـــی...

هَر اَز گاهـــی...

فانـــوس یادَت را...

میان ایـن کوچه ها بـی چراغ و بـی چلچلـه، روشَـن کنَم...

خیالـت راحـَــت! مَـن هَمان منـــَــم؛

هَنوز هَم دَر این شَبهای بـی خواب و بـی خاطـــِره

میان این کوچـه های تاریك پَرسـه میزَنـَم

اَما بـه هیچ سِتاره‌ی دیگـَری سَلام نَخواهــَـم کَرد…

خیالَت راحَت !



تاريخ : چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:, | 14:32 | نویسنده : mahdie |

بــراے اینــ ـ کـه...

هنـ ـ ـوز بــ ـه تــ ـ ـو فکـر مے‌کنـم

هنـ ـ ـوز نگـ ـ ـرانـتـ مےشـوم

هنـ ـ ـوز دلتنگـت مےشـوم و

هنـ ـ ـوز دوسـتـتـ ـ ـ دارم

از خــ ـ ودم متـــنـفّـ ـ ـرم !!!



تاريخ : چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:, | 14:29 | نویسنده : mahdie |

بآورتـــ بِشَود یآ نـﮧ

روزﮮ مـﮯ رسُد کـﮧ دِلَتــ برآﮮ هیچ کَس؛ 

بـﮧ اَندآزه ﮮ مَـטּ تَنگــ نَـפֿوآهَد شُد 

برآی نِگآه کَردَنمـــ 

כֿـَندیدنمـــ 

اَذیتـــ کردَنمــــ 

برآی تَمآم لَحظآتـﮯ کـﮧ دَر کـ ـنارَم دآشتی 

روزﮮ خوآهد رسید کـﮧ در حَسرَت تِکرآر دوبآره مَـטּ خوآهـﮯ بود 

می دآنم روزﮮ کـﮧ نبآشَم "هیچکَس تکرآر مـטּ نخوآهد شُد"



تاريخ : چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:, | 14:3 | نویسنده : mahdie |

عشـــــق واسه یه زن وقتـــــــــیه كه از روی ناراحتـــــــی با دســـــــــتای ظریفش رو سینــــــه‌ی ستـــــــبر مردش می‌كـــــــــوبه و مرد آروم بغلـــــــــــــش می‌كنه ، دستاشو می‌بوســــــــــــه و میگه : نزن گلم دستای خودت درد می‌گــــــیره ... .



تاريخ : سه شنبه 25 تير 1392برچسب:, | 15:30 | نویسنده : mahdie |

خسته ام . . . روحم میخواهد برو یک گوشه بنشیند پشتش را بکند به دنیا پاهایش را بغل کند و بلند بلند بگوید : من دیگر بازی نمی کنم شما جر میزنید ... دیگه از همه خسته شدم ...



تاريخ : سه شنبه 25 تير 1392برچسب:, | 15:29 | نویسنده : mahdie |

دخترم امروز برای تو مینویسم
سالها بعد اگر بدنیا آمدی و بزرگ شدی 
قد کشیدی و خانوم شدی دلم میخواهد تو را از همه ی پسرهای مدرسه و دانشگاه دور کنم
دلم میخواهد رنگ آفتاب را فقط در حیاط خانه ببینی
میدانم مرا بدترین مادر دنیا میدانی ...
خوب میدانم ...اما دخترکم اگر بدانی چه بر سر جوانی مادرت آمد
چگونه دلش شکست و آرزوهایش تباه شد 
از مادر گله نمیکنی
دخترم وقتی سنت هنوز درگیر احساس است و منطق نمیشناسد عاشق میشوی
دخترم عاشقی درد دارد بمیرد مادر و درد آنروزهایت را نبیند..



تاريخ : سه شنبه 25 تير 1392برچسب:, | 15:26 | نویسنده : mahdie |

ہ وقتآیے ، 

یہ جآهایے ، 

یہ حرفآیے ، 

چنان آتیشتــ میزنہ 

کہ دوستـ دارے فریــاد بزنے، 

ولیـ نمیتونے !! 

دوستــ دارے اشکــ بریزے ، 

ولیـ نمیتونے !! 

حتے دیگہ نفســ کشیدنمــ براتــ سختــ میشہ !! 

تمامــ وجودتــ میشہ بغضے کہ نمیترکہ ... 

بہ اینــ میگنــ 
"درد بے درمون" 

که فقــط مرگــ آرومشـ میکنہ



تاريخ : سه شنبه 25 تير 1392برچسب:, | 15:24 | نویسنده : mahdie |
صفحه قبل 1 ... 3 4 5 6 7 ... 9 صفحه بعد
  • شهر کرد
  • بک لینک